فرشته ی آسمان

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

اومد و بهم گفت :"میشه ساعت چهار صبح بیدارم کنی تا دارو هام رو بخورم ؟

ساعت چهار صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون...

بیست الی بیست وپنج دقیقه گذشت، اما نیومد ...

نگرانش شدم ، رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و توش نماز شب می خونه و زار زار گریه می کنه!

بهش گفتم:" مرد حسابی، تو که منو نصف جون کردی ! می خواستی نماز شب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و می خوام دارو هام رو بخورم؟؟؟!!!"

برگشت و گفت :" خدا شاهده من مریضم، چشمای من مریضه، دلم مریضه، من بیست سالمه!!!!!

چشمام مریضه !چون توی این بیست سال امام زمانم رو ندیده...

دلم مریضه ! بعد از بیست سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم...

گوشام مریضه! هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم...



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۳ ، ۱۰:۴۸
دانشجوی انقلابی